همون روزی که تو گرما با اسنپ بدون کولر تو ترافیک تونل نیایش گیر افتاده بودم
ذهنم درگیر این بود که به موقع به قراری که ماه ها با یه تامین کننده مواد اولیه فیکس کرده بودیم برسم
فکرامو مرور میکردم که چطوری برخورد کنم باهاش چون قرار بود وسط یه جلسه اش کوتاه ببینمش
تایم کمی بود و باید به هدف میزدم
این شرکت سه ماه بود که تلفن های مارو هم به زور جواب میدادن
خلاصه رسیدم اون اقاهه اومد خیلی مهربون بود
پیشنهاد منو قبول کرد بجای یک ربع
حدود یک ساعت با هم حرف زدیم وسرخوش زدم بیرون و هدف رو هم زدم

💚

•••خب از یه زاویه دیگه ببینیم•••

 

این تامین کننده که به سختی ارتباط میده این ذهنیت رو ایجاد کرد برا من که شخصیت زئوس رو داره
که باید ابتدا اصل مطلب رو بهش بگم و حاشیه نرم
وقتی اونجا رسیدم چند مین تو اتاقش بودم به قفسه کتابهاش یه نگاه انداختم از لیست کتابها شک کردم که شخصیتش رو درست تشخیص دادم
تو کتابها یکی از کتابهای
مورد علاقه منم بود (شما که غریبه نیستید – هوشنگ مرادی کرمانی) که تو اون سن وسالی که بودم واقعا زندگی منو متحول کرد
این اقا وارد شدن از نوع پوشش و زبان بدن کاملا مطمئن شدم که شخصیت هادس داره
بعد از سلام و علیک از اینکه تایم داده بود تشکر کردم
و ترجیح دادم وارد فاز احساسات باهاش برم
از کار و اینا صحبت کردم و به قفسه کتاب اشاره کردم که اینا جز علاقه مندی هاتون هست یا نمونه کاراتون
تنها کتابی که روش مسلط بودم (شما که غریبه نیستید)
با هیجان که از نویسنده اش و اینکه بهترین کتاب ۲۰۰۶ آلمان شده صحبت کردم و نشون دادم این کتاب رو عمیقا درک کردم و از اونجایی که این شخصیت ها هم به عمق کارها علاقه دارن حدود یکساعت چایی خوردیم و صحبت کردیم
آخر موبایل شخصی شو داد بهم ، مواد اولیه رو شخصا پیگیری کرد ‌و‌…
نکته طلایی :تکنیک های مذاکره رو شاید همه بدونن اما هنر استفاده کردن ازش خیلی مهمتره و فقط با تمرین به دست میاد
اگه دوس داشتین چندتا از این تکنیک ها رو با هم مرور کنیم حتما کامنت بزارین

ضمنا : ممنون که تا آخرش رو خوندی